منوي اصلي آخرین مطالب نويسندگان |
دیار غربت
یامهدی
شب تار من خدایا زچه رو سحر ندارد مگر این عزیز زهرا ز دلم خبر ندارد تو به من مگر نگفتی , غم دل به او بگویم غم دل بگفتم اما به من او نظر ندارد همه دم زنم صدایش شنوم مگر نوایش چه کنم که آه سردم به دلش اثر ندارد تو بگو کجا روم من که جمال او ببینم که دلم به جز جمالش هوس دگر ندارد تو بده نشانم او را که جز او دگر نبینم که ندیده هر که او را به یقین بصر ندارد ز ظهور او سئوالی بنمودم از یکی گفت که ز وقت رجعت او خبری بشر ندارد به کجایی ای عزیزم نگری به حال و دردم که فراق و دوری تو به جز از ضرر ندارد تو برای شیعه هستی چو پدر به امر یزدان تو بیا که شیعه جز تو پدری دگرندارد نه فقط منم که هجرت زده آتشی به جانم به حسین(ع) نما عنایت که کسی به بر ندارد تو به کربلا نبودی به حسین کمک نمایی ز وفابرس به دادش که کسی به سر ندارد به کنر نعش اکبر بنشست حسین (ع) و گفتا که خبر دهد به لیلا که دگر پسر ندارد به مصائب حسینی به جهان کسی چو (کردی) از میان سینه سوزان سخنش اثر ندارد دو شنبه 29 دی 1393برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : sajad
ای مصلح بزرگ جهان! امروز که؛ ابرهای سیاه ظلم وفساد آسمان جهان را پوشانده،قدرتهای اهریمنی جهان خواره پنجه های خود را درگلوی مردم رنجدیده دنیا فرو برده،همه معیارها جز معیارمادی و ماده پرستی از میزان سنجش افکار مردم پنهان گردیده،امواج تبلیغاتی نیرومند طاغوت های شرق وغرب برای تامین منافع نامشروع خود هر حقی را باطل و هر باطلی را حق جلوه داده....... ......و امروز که؛ تازیانه نامهربان های، تنگ نظری ها، جدایی ها، تبعیض ها وستم ها پشت خلق مستضعف جهان را مجروح ساخته....... چشم های پر امید منتظرمان به تو و به انقلاب و حکومت جهانی ات دوخته شده..... از خدایت این توفیق را برای بخواه که خود را آنچنان بسازیم که.... از نظر وسعت فکر واندیشه ، از نضر مبارزه و جهاد، از نظر قدرت اصلاح همه جانبه جهان..... شایستگی شرکت در نهضت عظیم انقلابی تو را داشته باشیم! به امید آن روز که زیادهم دور نیست. مهدی جان...........
یه عمر دعا میکردم آقا رو ببینم...فردای شب قدر بود...انگار دعاهایم بعد از چهل سال مستجاب شده بود...مردی در خانه را میزد...از پشت پنجره نگاه کردم...آره مولام بود...نگاهی به در و دیوار خونم کردم...سریع رفتم تابلو ها و عکس های ناجور رو برداشتم...وسایل ناجور رو جمع کردم و یه جا قایم کردم...ای وای سی دی های ناجور رو سریع شکستم و ریختم دور...دستگاه ماهواره رو هم قایم کردم...گوشی موبایلم هم خاموش کردم که یه وقت...یه نگاه دیگه به خونه کردم...فکر می کردم دیگه خونه آمادس...رفتم که در رو باز کنم و امام زمان خودم رو ببینم و دعوتشون کنم به خونمون...در رو که باز کردم دیدم آقا آخرین خونه کوچه رو هم در زده بود و نا امید از کوچه رفت...آره...همه مثل من داشتن خونه رو آماده میکردن...*هیچکس آماده دیدار آقا نبود...*و باز آقا مثل همیشه غریب ماند...و ما دعا میکنیم که آقا بیاید و همه کار می کنیم که نیاید...***فرض کن حضرت مهدی(عج)به توظاهرگردد:ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟خانه ات لایق اوهست که مهمان گردد؟لقمه ات درخور اوهست که نزدش ببری؟پول بی شبهه و سالم زهمه داراییت؟داری آن قدرکه یک هدیه برایش بخری؟حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟باچنین شرط که درحافظه دستی نبری!؟واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟می توان گفت تو را شیعه ی اثنا عشری؟؟دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است عاشقی دردسری بود نمیدانستیمحاصلش خون جگری بود نمیدانستیمپرگرفتیم ولی باز به دام افتادیمشرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیمآسمان از تو خبر داشت ولی ما از توسهممان بی خبری بود نمیدانستیمآب و جاروی در خانه ما شاهد بوداز تو بر ما گذری بود نمیدانستیماینهمه چشم به راهی نگرانم کردهعاشقی دردسری بود نمیدانستیمتا ظهورت چقدر فاصله داریم آقاآه از جمعه ی بی تو گله داریم آقارفته بودی که بیایی چقدر طول کشیدعرض کردیم که نبودی سحر طول کشیدما برای خودمان اینهمه گفتیم بیانذر کردیم به پای تو بیافتیم بیاما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیاتو طبیب دل غمدیده ی مایی آقاما که مردیم بیا پس تو کجایی آقامگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهیمگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهیاز به خود آمدن این قافله را گم کردیموای بر ما پسر فاطمه را گم کردیمدست برداری از این غیبت طولانی اگرمن به پای تو بریزم طلبی جامی دگراز تو دنبال تو بودن نکند سهم من است؟فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟من شب جمعه قرار تو دلم میخواهدصبح فرداش کنار تو دلم میخواهدبخدا منتظر آمدنت میمانیمپای این عشق اویس قرنت میمانیمتو دلت بیشتر از ما تب هجران داردسحر وصل همیشه شب هجران داردتا به اندازه ی شمعی که ز سر میسوزدپر پروانه به امید سحر میسوزدخیر از جمعه ندیدیم به ولعصر قسمبی تو ما طعنه شنیدیم به ولعصر قسمجمعه 26 دی 1393برچسب:, :: 16:10 :: نويسنده : sajad
الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی گفتم که از فراغت عمريست بي قرارم
|
|||
![]() |