منوي اصلي آخرین مطالب نويسندگان |
دیار غربت
یامهدی
شب تار من خدایا زچه رو سحر ندارد . از فکر گناه پاک بودن عشق استاز هجر تو سینه چاک بودن عشق استآن لحظه که راه می روی آقاجانزیر قدم تو خاک بودن عشق استخوشا بحال آنان که در کلاس انتظار حتییک جمعه هم غیبت ندارند …بیا که با تو قامت عشق تا نمی شود لب غنچه بی تو به خنده وا نمی شود همه شب در هجر رخت مویه کنان این بغض جز به دیدار تو وا نمی شود همه دلهای شکسته را تو مرهمی بیا که این درد بی تو دوا نمی شود عالمی چشم براه منتقم عادلند این محکمه بی تو بر پا نمی شود ساغر هستی را تویی آخرین قدح بی تو هیچ عیشی مهیا نمی شود صفای دل با صفایان ز توست دلی بی یاد تو مصفا نمی شود بقای عالم ز عطر گل نرگس است بی دیدن این رخ ، دیده بینا نمی شود چشم ما لایق فیض شرفیابی نیست ورنه حجت حق بدین آشکارا نمی شود این جمله را بر عرش برین نگاشته اند “هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود”
|
|||
![]() |