منوي اصلي آخرین مطالب نويسندگان |
دیار غربت
یامهدی
بیا که با تو قامت عشق تا نمی شود لب غنچه بی تو به خنده وا نمی شود همه شب در هجر رخت مویه کنان این بغض جز به دیدار تو وا نمی شود همه دلهای شکسته را تو مرهمی بیا که این درد بی تو دوا نمی شود عالمی چشم براه منتقم عادلند این محکمه بی تو بر پا نمی شود ساغر هستی را تویی آخرین قدح بی تو هیچ عیشی مهیا نمی شود صفای دل با صفایان ز توست دلی بی یاد تو مصفا نمی شود بقای عالم ز عطر گل نرگس است بی دیدن این رخ ، دیده بینا نمی شود چشم ما لایق فیض شرفیابی نیست ورنه حجت حق بدین آشکارا نمی شود این جمله را بر عرش برین نگاشته اند “هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود” کاش در این رمضان لایق دیدار شویمسحری با نظر لطف تو بیدار شویمکاش منت گذاری به سرم مهدی جانتا همسفره تو لحظه افطار شویم
تعجیل در فرج صلوات
بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد در انتظار ظهورت دلم شکیبا شد تمام دفتر عمرم سیاه شد اما امید دیدن رویت دوباره پیدا شد
بهار بندگی بر بهترین بنده از بندگان خدا مبارک مبارک روزهای هفته را هم که گم کرده باشی ، عصرهای جمعه را از غم و غربتش تشخیص خواهی داد …
غمی سنگین دلم را می فشارد به روی سینه ام پا می گذارد نداریم و نداریم و نداریم کسی را که نشانی از تو آرد
بیا بیا که سوختیم زهجر روی ماه تو تمام عمر دوختیم دو چشم خود به راه تو سه شنبه 12 خرداد 1394برچسب: عاشقی دردسری بود نمیدانستیم, :: 22:34 :: نويسنده : sajad
امشب میلاد مولایمان استدعا کنید آقا برگرددعاشقی دردسری بود نمیدانستیمحاصلش خون جگری بود نمیدانستیمپرگرفتیم ولی باز به دام افتادیمشرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیمآسمان از تو خبر داشت ولی ما از توسهممان بی خبری بود نمیدانستیمآب و جاروی در خانه ما شاهد بوداز تو بر ما گذری بود نمیدانستیماینهمه چشم به راهی نگرانم کردهعاشقی دردسری بود نمیدانستیمتا ظهورت چقدر فاصله داریم آقاآه از جمعه ی بی تو گله داریم آقارفته بودی که بیایی چقدر طول کشیدعرض کردیم که نبودی سحر طول کشیدما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیاتو طبیب دل غمدیده ی مایی آقاما که مردیم بیا پس تو کجایی آقامگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهیمگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهیاز به خود آمدن این قافله را گم کردیموای بر ما پسر فاطمه را گم کردیمدست برداری از این غیبت طولانی اگرمن به پای تو بریزم طلبی جامی دگراز تو دنبال تو بودن نکند سهم من است؟فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟من شب جمعه قرار تو دلم میخواهدصبح فرداش کنار تو دلم میخواهدبخدا منتظر آمدنت میمانیمپای این عشق اویس قرنت میمانیمتو دلت بیشتر از ما تب هجران داردسحر وصل همیشه شب هجران داردتا به اندازه ی شمعی که ز سر میسوزدپر پروانه به امید سحر میسوزدخیر از جمعه ندیدیم به ولعصر قسمبی تو ما طعنه شنیدیم به ولعصر قسمخدایا؛ آقای ما را برسان
انتظار جمعه ای رو می کشیم که معطر از نسیم و نرگسهبه فرشته ها بگو دعا کنننکنه صدای ما نمی رسهبه فرشته ها بگو دعا کننیخ آغوش زمین آب بشهابرا از رو صورت ماه برنآسمون زائر مهتاب بشهقطره قطره عاشقیم و بی قرارکی سحر میشه شبای انتظارلحظه لحظه بی قرار جمعه ایمجمعه جمعه چشم به راهمون نذارالتماس دستهامونو ببینتا نگی دلامون از سنگ شدهیوسف ما رو به کنعان برسوندلمون خیلی واسش تنگ شدهشبو از خاطره ی ماه بگیرماهو از این شب خودخواه بگیردلمون لک زده عاشقی کنیمحق چشمامونو از راه بگیرقطره قطره عاشقیم و بی قرارکی سحر میشه شبای انتظارلحظه لحظه بی قرار جمعه ایمجمعه جمعه چشم به راهمون نذارخوشا بحال آنان که در کلاس انتظار حتی یک جمعه هم غیبت ندارند …
برای من بیا امشب دعا کن مرا از بند این دنیا رها کن بیا و یک نظر بر من بیافکن سپس من را به دردت مبتلا کن |
|||
![]() |